نماز رزمندگان و همه غریبان

ساخت وبلاگ
باور به عمق تنهاییدر تاریخ آورده­اند که مولانا هر زمان فرصت دست می­داد دستی به ساز می­برد و یا از شاگردان ماهرش می­خواست موسیقی بنوازند تا روح مولانا نوازش یابد. در برخی موارد دل مولانا به اوج آسمان ها می­رفت و چون به زمین می می نگریست دلش سخت می گرفت و با همه وجود به اصالت تنهایی در این زنگی واقف می­شد و با همه وجود باور می­کرد که اگر خدا نیم نگاهی به آدمی نکند بحق تنها می­ماند. بر این اساس نامه­ای به حسام­الدین نگاشت که بیشتر از این جلال­الدین را در تنهایی سوزان رها نکند و بازگردد که جلال الدین تاب دوری را ندارد و اگر تا اکنون مانده است برای آن است که خدایش قرمان داده که تحت هر شرایطی تاب آورد تا روزی از راه رسد که حسام بازگشته و با یک دیدار غصه­ها ماه­های قبل از دلت بدر کند. وی در جایی با صراحت گفته بود که به امید دیدار حسام زنده­ام و بعد از آن آرزویی ندارم. بیقرار 16/11/1402 نماز رزمندگان و همه غریبان...
ما را در سایت نماز رزمندگان و همه غریبان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbiqarar بازدید : 19 تاريخ : سه شنبه 1 اسفند 1402 ساعت: 12:18

جان نثارت ای کاش جان بخواهد معشوق جانی ماتا مدعی بمیرد از جان فشانی ماگر در میان نباشد پای وصال جانانمردن چه فرق دارد با زندگانی ماترک حیات گفتیم کام از لبش گرفتیمالحق که جای رشک است بر کامرانی ماسودای او گزیدیم جنس غمش خریدیمیا رب زیان مبادا در بی زیانی مادر عالم محبت الفت بهم گرفتهنامهربانی او با مهربانی مادر عین بی‌زبانی با او به گفتگوییمکیفیت غریبی است در بی زبانی ماصد ره ز ناتوانی در پایش اوفتادیمتا چشم رحمت افکند بر ناتوانی ماتا بی‌نشان نگشتیم از وی نشان نجستیمغافل خبر ندارد از بی‌نشانی مااول نظر دریدیم پیراهن صبوریآخر شد آشکارا راز نهانی ماتا وصف صورتش را در نامه ثبت کردیممانند اهل دانش پیش معانی ماتدبیرها نمودیم در عاشقی فروغیکاری نیامد آخر از کاردانی ما نماز رزمندگان و همه غریبان...
ما را در سایت نماز رزمندگان و همه غریبان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbiqarar بازدید : 19 تاريخ : سه شنبه 1 اسفند 1402 ساعت: 12:18

شب های جلال در دوری حسامدر تاریخ آورده اند که جلال­ الدین پس ار فراق حسام شبی را به راحتی سر در بالش نگذاشت و هماره در اندیشه و اندوه حسام ­الدین مویه می­ کرد و نمی­ دانست که با چه زبانی درد و رنج خوی را با حسام­ الدین در میان گذارد در حالی که ظاهراً حسام­ الدین هیچ سراغی از جلال نمی­ گرفت و گهگاه در برخی درس­ های مولانا خودی نشان می­ داد و آتش درد و رنج مولوی را شعله­ ورتر و استیاق دیدار را دو چندان می­ک رد و در بقیه ایام از دید مولانا به دور بود و به نامه­ های هم جواب نمی­ داد و خدا می­ داند که مولانا چه رنج­ ها که نمی­ برد. شاید حال مولانا را این غزل سوزناک رهی معیری بتواند بازگو کند:دور از تو هرشب تا سحر گریان چو شمع محفلمتا خود چه باشد حاصلی از گریهٔ بی‌حاصلم؟چون سایه دور از روی تو افتاده‌ام در کوی توچشم امیدم سوی تو وای از امید باطلماز بس که با جان و دلم ای جان و دل آمیختیچون نکهت از آغوش گُل بوی تو خیزد از گِلَملبریز اشکم جام کو؟ آن آب آتش‌فام کو؟وآن مایهٔ آرام کو؟ تا چاره سازد مشکلمدر کار عشقم یار دل آگاهم از اسرار دلغافل نیم از کار دل وز کار دنیا غافلمدر عشق و مستی داده‌ام بود و نبود خویشتنای ساقی مستان بگو دیوانه‌ام یا عاقلمچون اشک می‌لرزد دلم از موج گیسویی رهیبا آن که در طوفان غم دریا، دلم، دریادلم (رهی معیری) نماز رزمندگان و همه غریبان...
ما را در سایت نماز رزمندگان و همه غریبان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbiqarar بازدید : 18 تاريخ : سه شنبه 1 اسفند 1402 ساعت: 12:18

حسام الدین؛ محبوب رئوف­دل و سنگ­زبانعارفان گفته­اند که خدایشان به زبان قهر سخن می­گوید اما دلی سخت رئوف دارد؛ به گونه­ای که جناب مولانا در قهر خدا رأفت و رحمت را می جوید و بر این باور است که لطف خدا در بطن قهر او راه دارد و هرگز نباید به واسطه قهر آشکار از لطف پنهان غافل و محروم شد.شگفتا کسانی که محبوبان با معرفت­اند چنین صفاتی را در خود محقق ساخته­اند. در تاریخ آورده اند که حسام الدین بی­هیچ دلیل قانع کننده با جلال الدین قهر کردی. جلال الدین به خود می پیچید و ناله­ها سر می­داد و نمی­داننست چه کند و از کجای عالم بوی حسام را بمزد! تا اینکه از قضا او را جایی دید لیک حسام درصدد پنهان­داشت خود برآمد لیک جلال بر یر راهش سبز شد و با گریه و زاری او واداشت تا لختی به سخنانش گوش فرا دهد و حسام الدینهم بی معرفتی نشان نداد و لختی به سخنان مستدل جلال گوش فراداد. گو آنکه این سخنان در وی تا حدودی کارگر افتاد و گریه و زاری جلال در قلب به ظاهر سخت او اثر کرد و از قضا همان روز حسام الدین در کلاس شعرخوانی وی حضور به هم رساند و به تقریر آنها پرداخت. همگان گفتند که آن روز جلال دیگرگونه درس همی دادی و شعف بی بدیل را می شد در نگاه جلال خواند که البته دیگر نیوشندگان نیز بر این شادابی زایدالوصف گواهی همی­بدادندی. افلاکی هم از این روز مولانا با عنوان "روزی نو" یاد کردی و همه را از برکت حضور مبارک حسام الدین دانسته است. افلاکی با تاکید بر عظمت مولانا خاطرنشان می­کند که مولانا در ایامی که حسام در قهر به سر می­برد روحیه چندانی نداشت و در میان شعرخوانی هر از گاه آهی از عمق جان می­کشید اما در آن روز که حسام­الدین حضور داشت در سخنانش رقصی لطیف را می­شد خواند که مولانا بارها آرزوی جنین رفصی را بر زبان آورده نماز رزمندگان و همه غریبان...
ما را در سایت نماز رزمندگان و همه غریبان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbiqarar بازدید : 15 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1402 ساعت: 14:20

هدیه مولانا به حسام الدین دل رنجانشدر کلامی از علی(ع) آمده است که اگر دیدید که کسی با اخلاص به شما معر می ورزد شما هم به او دل دهید وگرنه زیانکار خواهید بود و البته اگر به کسی که شما را نمی خواهد دل دهید، دلتان بی مقدار و خود را خفیف کرده اید. البته حسام الدین گاهی موارد چنان می نمود که حلال را از جان و دل نمی خواهد اما مولانا پی برده بود که این ظاهر قضیه است و از طریق توان معنی بر مهرورزی خالصانه قلب حسام الدین واقف شده بود. از این جهت هرگز براساس ظاهر گفتار و عواطف و کردار حسام داوری نمی کرد. از این جهت این ابات را به او تقدیم می کرد در برابر جفاهای ظاهری او:شرح این بگذارم و گیرم گله/ از جفای آن نگار ده دلهنالم ایرا ناله‌ها خوش آیدش/ از دو عالم ناله و غم بایدشچون ننالم تلخ از دستان او/ چون نیم در حلقهٔ مستان اوچون نباشم همچو شب بی روز او/ بی وصال روی روز افروز اوناخوش او خوش بود در جان من/ جان فدای یار دل‌رنجان منعاشقم بر رنج خویش و درد خویش/ بهر خشنودی شاه فرد خویشخاک غم را سرمه سازم بهر چشم تا ز گوهر پر شود دو بحر چشماشک کان از بهر او بارند خلق/ گوهرست و اشک پندارند خلقمن ز جان جان شکایت می‌کنم /من نیم شاکی روایت می‌کنمدل همی‌گوید کزو رنجیده‌ام/ وز نفاق سست می‌خندیده‌امراستی کن ای تو فخر راستان /ای تو صدر و من درت را آستانمرد و زن چون یک شود آن یک توی/ چونک یکها محو شد انک تویباغ سبز عشق کو بی منتهاست/ جز غم و شادی درو بس میوه‌هاستعاشقی زین هر دو حالت برترست/ بی بهار و بی خزان سبز و ترستده زکات روی خوب ای خوب‌رو/ شرح جان شرحه شرحه بازگوکز کرشم غمزه‌ای غمازه‌ای/ بر دلم بنهاد داغی تازه‌ایمن حلالش کردم ار خونم بریخت/ من همی‌گفتم حلال او می‌گریختشرح گل بگذار از بهر خدا /شرح ب نماز رزمندگان و همه غریبان...
ما را در سایت نماز رزمندگان و همه غریبان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbiqarar بازدید : 10 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1402 ساعت: 14:20

چه "دانم"های بسیار استمولانا بارها با خود می گفت که خدایا در پیشانی من چه چیزها را به رقمِ قلم کشیدی؟ با این پرِ کاه چه خواهی کرد؟ "من ندانم". این اندیشه ها هماره ذهن او را به خود مشغول می داشت تا اینکه حسام الدین هم بر دغدغه­های او چندان فزود که مولانای دلشده، شیدای دیدار حسام الدین گشت و به هر دری سر می­زد تا نام و نشانی از حسام یابد بلکه دلِ "بی قرار"ش لختی قرار یابد. در این زمان بود که این غزل را با سوز و گداز تمام سرود تا شاید دل حسام به رحم آید و دست از نامرادی ها بردارد و در باقی مانده عمر مولانا همراهی­اش کند و از این همه جفا دست کشد و بداند که اگر حسام الدین او درنیابد او بسان کسی خواهد بود که ختا قفسی نخواهد داشت در حالی که طالع مرغ گرفتار از او بالتر زیرا که این مرغ گرفتار قفسی دارد لیک مولانا را قفسی نه! از این جهت سرود که این سودای عاشقی ام را مجنون کند که البته چنین کرده است:چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنوندلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحونچه دانستم که سیلابی مرا ناگاه بربایدچو کشتی‌ام دراندازد میان قلزم پرخونزند موجی بر آن کشتی که تخته‌تخته بشکافدکه هر تخته فروریزد ز گردش‌های گوناگوننهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا راچنان دریای بی‌پایان شود بی‌آب چون هامونشکافد نیز آن هامون نهنگ بحرفرسا راکشد در قعر ناگاهان به دست قهر چون قارونچو این تبدیل‌ها آمد نه هامون ماند و نه دریاچه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بی‌چونچه دانم‌های بسیار است لیکن من نمی‌دانمکه خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیونباری مولانا این غزل را زمانی سرود که حسام الدین­اش بی وجه و بی دلیل او را تنها گذاشت و او در شیدایی بی بدیلی به خود وانهاد و پای درس استاد دیگری رفت و چون نماز رزمندگان و همه غریبان...
ما را در سایت نماز رزمندگان و همه غریبان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbiqarar بازدید : 12 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1402 ساعت: 14:20

زیست مهرورزانهدلم از زندان سکندر بگرفت. کاش دمی با خود بیندیشیم که مهرورزی هماره برای آدمیان امیدبخش بوده است و چرا از این بخشش بی بدیل دوری کنیم و دیگران را از آن محروم سازیم!؟ ... و نمی دانم چرا یاد نمی گیریم گفتگو و دل آرامی را؟ وای دلم به اندازه یک ابر می گیرد وقتی می بینم که ما آدمیان قدر صنوبر نمی دانیم و مرگ دیگران را خوشتر از حیاتشان می یابیم و در فراقشان مویه ها می کنیم و به هنگام حیات رنجورشان می سازیم! دلم چون ابر بهاری می گرید که قدر نان نمی دانیم و نمک را به سخره می گیریم و بر روی همه داشته های خود بی دلیل خط می کشیم. ای عزیز بیا و دل صافی کن و ضمیری را هرگز میازار که آزار دل گناهی سخت عظیم است و خدا نمی بخشاید دل آزار را به ویژه دل/دل هایی که هماره برای ما می تپند و تصور می کنیم که برای دیگران می تپند؛ که دل جایگاه و مسکن خداوند است. ای دوست مویه کردن بر جنازه من هیچ دردی را درمان نمی کند تا هستم قدر مرا بدان و بدان که چون مردم بارگاه و بیغوله برایم مساوی است. چونان علی باشیم که برای مراد خویش از جان مایه گذاشت و البته در فرقش گریه هم کرد!ای دوست مگذار برای فردایت افسوس بماند تاتو را رنجور سازد و لحظه ای برای به دست آوردن دلی که تو آن را آزردی درنگ و دریغ نکن و بدان که وفاداری و بر سر پیمان بودن شیوه خوبان تاریخ بوده است و کاش من و تو هم در این راه بکوشیم و به این بزرگان اقتدا کنیم. باشد که چنین بادا!بازت ندانم از سر پیمان ما که بردباز از نگین عهد تو نقش وفا که بردچندین وفا که کرد چو من در هوای تووان گه ز دست هجر تو چندین جفا که بردبگریست چشم ابر بر احوال زار منجز آه من به گوش وی این ماجرا که بردگفتم لب تو را که دل من تو برده‌ایگفتا کدام دل؟ چه نشان؟ کی؟ کجا؟ که نماز رزمندگان و همه غریبان...
ما را در سایت نماز رزمندگان و همه غریبان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbiqarar بازدید : 13 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1402 ساعت: 17:39

ماییم و دلی پرخونماییم و دلی پر خون از جور پری روییدیوانه زنجیری، آشفته گیسویی آورده جهان از نو، شیرینی و فرهادی دل برده و دین از من بی مهری و مهروییگلزار امیدم سوخت از برق سیه چشمی در دشت جنونم برد، خال و خط آهوییصبری که مرا حاصل از گوشه نشینی شد بر باد بداد آن مه با گوشه ابروییهر دم که خزان خواهد تاراج کند عمرم آن شاخ گل رعنا مستم کند از بوییهر دم که در این زندان داند به لبم جان است بر باغ گشاید باز یک روزنه از سوییبسیار جفا کردم بر خویش و خطا کردم دانستم و دل بستم بر همچو تو بِه خوییای سرو بلند من دور از تو پر از خون است چون لاله اگر دارم جامّی و لب جوییسحر سخنم بگرفت صد کشور دل لیکن افسوس که در نگرفت با نرگس جادوییتنها به چمن خیزید یاران که عماد امسال شد سایه دیواری شد خاک سر کویی (عماد خراسانی) نماز رزمندگان و همه غریبان...
ما را در سایت نماز رزمندگان و همه غریبان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbiqarar بازدید : 15 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1402 ساعت: 16:00

مجسمه علم و تقواياران می‌روند یک‌به‌یکبشتاب که ناقص نرویم!!ساعت 20 روز چهارشنبه مورخه 6 دی‌ماه 1402 خبری دریافت کردم که سخت ناگوار بود: «حضرت حجت‌الاسلام‌والمسلمین دکتر ابویی درگذشت». دلم هری ریخت؛ چراکه توفیق دوستی ایشان را از دوره دکتری ادیان و عرفان در سال 1382 داشتم و رابطه‌ام با ایشان در تابستان وارد مرحله جدیدی شده بود؛ زیرا این حقیر توفیق یافتن در چند روز در بنیاد نهج‌البلاغه یزد در خدمتشان باشم. شگفتا ایشان استادی وارسته بودند و اما با حضورشان در کلاس‌های حقیر درس تواضع به من می‌دادند. در آخرین شبی که در خدمتشان بودم از احوال عرفانی‌شان برایم گفتند و چه دل‌انگیز بود بیانشان. آدمی چه غافل است هرگز به ذهنم نمی‌گذشت که در چنین روزی خبر عروجشان را خواهم شنید. کاش بیشتر و عمیق‌تر به صورت منوّرشان می‌نگریستم کاش .... البته حقیر از الطافشان بهره‌مند شدم و به‌اتفاق به مهریز رفتیم و در جلسات مختلف در محضر نهج‌البلاغه در خدمتشان بودم. دردا و دریغا! درد و رنج مجالشان نداد و امروز خبر غزل خداحافظی‌شان به من رسید و البته قرار گذاشته بودیم که در نگارش مقالات علمی و پژوهشی در خدمتشان باشم که مجال نشد و او زودتر پرواز کرد.البته شکوائیه من برای خودم است وگرنه او شیفته مولایمان علی(ع) بود و بنای عظیمی را در یزد نهاد به نام آن مولا و به‌شدت امیدوار به دیدار آن امام همام در آخرت بود. شک ندارم که روحش در جوار مولایمان علی(ع) است و به مصداق «عاش سعیداً و مات سعیداً» است.این حقیر به‌نوبه خود درگذشت این عالم وارسته را به خانواده داغدارش و دوستان و شاگردان عزادارش تسلیت می‌گویم و از خداوند متعال درجات متعالی را برای ایشان خواهانم.بخشعلی قنبری 6/10/1402 موضوعات مرتبط: دوستانه‌ها، زیستانه برچس نماز رزمندگان و همه غریبان...
ما را در سایت نماز رزمندگان و همه غریبان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbiqarar بازدید : 12 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1402 ساعت: 16:00

قدرشناسی پدر(یادی از آغاز 13 امین سال غروبش)پدرم روزی نقل می­کرد که من هم از مهر مادر محروم بودم و مادرم را در سنین کودکی از دست دادم. از این جهت وقتی به رفتارهای پدرم می نگریستم نیاز به محبت را در وجودش حس می­کردم اما چون تا حدودی درون گرا بود زیاد بروز نم­ داد. اما وقتی کسی به او احترام می­گذاشت و محبت می­کرد هرگز و هرگز آن را فراموش نمی­کرد و صد البته با عالی ترین درجه اخترام و محبتش را پاسخ می­داد. از همه اینها بالاتر وقتی به یاد محبت­ها و خدمات مادرم می­افتاد نمی­توانست اخساساتش را پنهان کند. از این جهت همواره ارادت خود به مادرم پری را ابراز می­کرد. از این جهت نسبت به دعوا نکردن فرزندانش بسیار اهمیت می­داد و بشدت مواظب بود تا با کسی دعوا نکنند. این مواظبت از سر احتیاط و ترس نبود بلکه فقط و فقط به خاطر این بود که در این عوا مبادا کسی به مادر ناسزا بگویت و روح مادر آزرده شود. البته این قدردانی را با همه آدمیان داشت و کوچک­ترین خدمت با اقدامات مهم پاسخ می داد. هیچ وقت یادم نمی رود که وقتی از مغازه ای خرید می­کرد و او محبتی ابراز می­کرد هماره به ما توصیه می­کرد حتما از فلانی خرید کنید تا بخشی از الطافش را جبران کنیم. بخشعلی قنبری6 دی ماه 1402 نماز رزمندگان و همه غریبان...
ما را در سایت نماز رزمندگان و همه غریبان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbiqarar بازدید : 13 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1402 ساعت: 16:00

خوشتر زباران ندیدم موهبتاکنون ساعت 2و نیم صبح 7 فروردین 1402 است. تنها نشسته ام زیر نور برق و بارش رحمت بی منت خدای باران آفرین. می­خواهم در وصف باران چکامه ای بسرایم و جای شما خالی که صدای دل انگیر و آرام بخش سه تا استاد لطفی هم مرا همراهی می­کند و از کجا معلوم که خدا هم شاید به این بنده نیم نگاهی داشته باشد و در همین لحظه اشک دیدگانم در فراق نگاه خدا جاری می­شود. شاد دلش نرم شود به قلب کوچک این نیم بنده­اش نظری افکند و او را از دغدغه های مزاحم رها سازد تا به اندیشه خدمت به خلق بنویسد تا شاید یکی را خوش آید و به او رحمی و رحمتی از خدا بخواهد شاید...نمی دانم با چه زبانی خدای را سپاس گزارم که ما را از باران دل انگیز و نرم نرم تر برخوردار کرده است؟ اکنون که این واژه ها را با الهام از مرواریدهای قطرات باران می نگارم شاهد بارش درّهایی از آسمان رحمت الاهیم و در زیر موهبت­های ابرهای کرامت بهاری هستم و هر از گاهی می روم و دم پنجره به بیرون می نگرم و خیره می­شوم به آبهای جمع شده تا ببینم نشانه­های افتان و خیزان باران از چه وضعیتی برخوردارند و چون دلم گرم می­شود و البته دعایی هم با خدای خود در میان می گذارم باز بر می گردم تا به چینش این واژه ها ادامه دهم.آری می خواهم از باران بگویم و بنگارم که در روز دوم فروردین 1402 به اتفاق خانواده به همراه پتو و زیر اندازی زیر باران به پارک نزدیک منزل رفتیم و پارک خالی بود خالی فقط سگی خود را جمع کرده مشغول استراحت و در اندیشه خویشتن فرو رفته بود و آن سوی­تر گربه­ای هم خود را جمع کرده نیک به خواب رفته البته زیر درختچه­ای و شاید او هم از این بارش بهره می برد و آرام و رام خسبیده بود.در این سو زیر آلاچیق من همسر و فرزندم روی زیر اندازی نشسته و پایهایم نماز رزمندگان و همه غریبان...
ما را در سایت نماز رزمندگان و همه غریبان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbiqarar بازدید : 45 تاريخ : يکشنبه 20 فروردين 1402 ساعت: 15:43

فغان از نامرادی هاخوب است که قدرت و استعداد زیادی نداریم وگرنه عرصه را همه خلایق تنگ می کردیم. خدا نکناد که آدمیان به همدیگر نیاز داشته باشند که در مواردی نه تنها نیازهاشان را تامین نمی کردیم بلکه تا می توانستیم کاری می کردیم یا از حیات محروم شوند و یا زندگی برایشان ناگوار شود. خداگونگی انسان کجا رفته؟ چرا ما آدمیان از این فرصت ها نهایت استفاده نمی کنیم تا ضمن برآورده کردن نیاز آدمیان خودمان را هم در مسیر تعالی قرار دهیم؟ دریغا حتا برخی سلام و علیکشان را هم از هم دریغ می کنند و همین اندازه را بر نمی تابند و اگر جواب سلامی را دهند منت هم می گذارند و گاه نیز تهدید می کنند که این اندک را هم دریغ دترند و البته آن را زیاد می دانند و سرانجام آن اندک را هم دریغ می دارند و قطع می کنند؟! شگفتا و دریغا که در این زمان ها به یاد نیکی های طرف مقابل نمی افتیم تا دست کم برای جبران آن خوبی ها آنان را از سلام خود محروم نسازیم.خدایا به من عنایت کن به کسانی که همه چیز را از من دریغ می دارند ببخشم و به کسانی که با من دشمنی کنند مهر ورزم و همه بدی های آن به اندک بهانه از خاطر ببرم و کوچکترین خدماتشان آن بزرگ کنم که بدی هاشان به هیچ آیند و این کار باعث شود که همه را به طور مطلق دوست داشته باشم که علی بزرگ فرمود که در برابر اندک خوبی که از شما دریافت کردم همه جُهد خود را به کار بستم چندین برابر خوبی تان خوبی کنم.خدایا ظرفیتم آنقدر زیاد که من هیچ گونه خیری را از دیگران دریغ ندارم بلکه تا می توانم مخلصانه برای آفردیده های تو اعم انسان و حیوان و گیاه خدمت بی منت کنم و بر این خدمت تو را سپاس گزارم که مرا شایسته این خدمت کردی!بیقرار 28/12/1401 برچسب‌ها: انسان, نامرادی, ظرفیت نماز رزمندگان و همه غریبان...
ما را در سایت نماز رزمندگان و همه غریبان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbiqarar بازدید : 51 تاريخ : يکشنبه 6 فروردين 1402 ساعت: 19:48

پیمان با شادیمرا عهدیست با شادی که شادی آن من باشدمرا قولیست با جانان که جانان جان من باشدبه خط خویشتن فرمان به دستم داد آن سلطانکه تا تختست و تا بختست او سلطان من باشداگر هشیار اگر مستم نگیرد غیر او دستموگر من دست خود خستم همو درمان من باشدچه زَهره دارد اندیشه که گِرد شهر من گرددکه قصد مُلک من دارد چو او خاقان من باشدنبیند روی من زردی به اقبال لب لعلشبمیرد پیش من رُستم چو او دَستان من باشدبِدَرَم زَهره زُهره خراشم ماه را چهرهبَرَم از آسمان مُهره چو او کیوان من باشدبِدَرَم جُبه مَه را بریزم ساغر شَه راوگر خواهند تاوانم همو تاوان من باشدچراغ چرخ گردونم چو اِجری خوار خورشیدمامیر گوی و چوگانم چو دل میدان من باشدمنم مصر و شکرخانه چو یوسف در بَرَم گیرمچه جویم ملک کنعان را چو او کنعان من باشدزهی حاضر زهی ناظر زهی حافظ زهی ناصرزهی الزام هر منکر چو او برهان من باشدیکی جانیست در عالم که ننگش آید از صورتبپوشد صورت انسان ولی انسان من باشدسر ما هست و من مجنون مجنبانید زنجیرممرا هر دم سر مه شد چو مه بر خوان من باشدسخن بخش زبان من چو باشد شمس تبریزیتو خامُش تا زبان‌ها خود چو دل جنبان من باشد (مولوی) نماز رزمندگان و همه غریبان...
ما را در سایت نماز رزمندگان و همه غریبان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbiqarar بازدید : 46 تاريخ : يکشنبه 6 فروردين 1402 ساعت: 19:48

رمضان ماه تقرب به خدا، نوروز، جشن تولد خداروز­ه ­ای قبول است که اخلاق و انسانیت ما را تقویت کند وگرنه ماندن در صورت است که علی بزرگ فرمود: بسا روزه دارانی که تنها رنج گرسنگی برایشان می ماند. رمضانتان مبارک و روزه تان قبول.دموزی/تموز خدای خوراکی‌ها و گیاهان سومریان بود که بواسطه شهادتش خدای زیر زمین می­شود و زمین درفراقش داغ و خشک می گردد و چون به عشق ازدواج با خدای اینانا به روی زمین می­آید بهار را به ارمغان می­آورد و بارش آغاز می­شود و سرسبزی همه جا را فرا می گیرد و خلایق به افتخار ازدواج مقدس او و اینانا جشن می گیرند و آن را نوروز می­نامند، روزعشق و از نو رُستن! روز رویش و امید و طراوت و روز تولد خدا. روز تولد خدایتان بشکوه و خجسته باد. ارادتمند شما بخشعلی قنبری 1/1/1402 نماز رزمندگان و همه غریبان...
ما را در سایت نماز رزمندگان و همه غریبان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbiqarar بازدید : 41 تاريخ : يکشنبه 6 فروردين 1402 ساعت: 19:48